ادبیات نظری بازارگرایی

ادبیات نظری بازارگرایی

ادبیات نظری بازارگرایی:بازارگرايي را مي‌توان به عنوان مرحله‌اي از بالندگي سازمان، يا به عنوان سطحي كه انعكاس دهنده بلوغ سازماني است تعريف نمود.

كاتلر در سال 2000 به بازارگرايي به عنوان مرحله نهايي توسعه يك سازمان بازرگاني نگاه كرده است و معتقد است كه گرايش بازار در امتداد توسعه‌ي گرايش‌هاي مختلف بازرگاني به‌وجود آمده است.

بازارگرايي بر پايه تفکر بازاريابي ايجاد شده است و تفکر بازاريابي زيربناي فلسفي آن را تشكيل مي‌دهد(نارور و اسلاتر،1990، 36-20). به هر حال تفکر بازاريابي به عنوان يك بنيان و شالوده فلسفي كافي نيست. زيرا بازارگرايي نه فقط بر مشتريان بلكه علاوه بر آن بر روي رقبا، مباحث سازماني متفاوت و عوامل متعدد بيروني كه بر نيازها و ترجيحات مشتريان مؤثر است نيز تمركز مي‌كند.

پرسشنامه استاندارد گرایشات بازار در مدیران بانک انور و همکاران(2003)
به طور کلي بازارگرايي عبارت است از: فرهنگ سازماني که به صورت بسيار کارآ و اثربخش به خلق رفتارهايي مي‌پردازد که به منظور خلق ارزش‌هاي افزونتر براي مشتريان در نتيجه ارتقاي عملکرد تجاري شرکت لازم و ضروري است.


با وجود آنکه مفهوم بازاگرايي براي اولين بار در دهه 1950 مطرح گرديد اما از دهه 1980 پيشرفت قابل ملاحظه اي در توسعه‌ي مفهوم بازارگرايي صورت گرفته، تلاش‌هاي تحليلي بسياري صرف تعريف، مفهوم‌سازي و عملياتي كردن آن شده است.دو دسته مطالعه در مورد بازارگرايي وجود دارد كه مبناي بسياري از تحقيقات پيرامون بازارگرايي ميباشد. اين مطالعات توسط(نارور و اسلاتر1990 و کوهلي و جاورسکي،1990) صورت گرفته است. نارور و اسلاتر (1990) از ديدگاه فرهنگي به اين موضوع مي‌نگرند و سه مؤلفه اساسي مشتري گرايي، رقيب گرايي و هماهنگي ميان وظيفه اي را براي آن معرفي مي‌کنند.

پرسشنامه استاندارد استراتژی بازاریابی سبز کومار و همکاران(2015)

اين درحاليست که کوهلي و جوارسکي (1990 و 1993) ديدگاهي رفتاري نسبت به بازارگرايي دارند و مؤلفه هايي که آنها براي بازارگرايي در نظر مي‌گيرند شامل توليد اطلاعات، اننتشاراطلاعات و پاسخدهي به اطلاعات جمع آوري شده مي‌باشد. ديدگاه هر يك از اين محققين انتقاداتي را به همراه داشته است.

از جمله لادو (1998) بر اين باور است كه کوهلي و جاورسكي، تعارض بين وظيفهاي و نقش رقبا را ناديده گرفته اند. با اين وجود، اين دو مطالعه از جهاتي به يكديگر شباهت دارند. هاريس و همکاران (1999) معتقدند اين دو مطالعه در 4 مورد مشابهند.

اول اينكه هر دو بر دانش و آگاهي مشتريان و رقبا (بازار) و هماهنگي ميان وظيفه اي را به عنوان كانون بازارگرايي مي‌دانند.

دوم اينكه هر دو ماهيت بازارگرايي را در شكل يك پيوستار مي‌شناسند و نه به شكل دو بعد منفك

سوم آنكه بازارگرايي را در سطح واحد تجاري مشاهده و ملاحظه مي‌نمايند.

پرسشنامه استاندارد عوامل موثر بر یادگیری بازارهای خارجی

نهايتاً و مهمتر آنكه هردو مي‌توانند به شكل رفتار گونه طبقه بندي شوند. در واقع هر دو دلالت بر اين دارند كه بازارگرايي وابسته به رفتار مديريت مي‌باشد. بنابراين علي رغم تفاوت در نام اجزاء، مي‌توان به روشني نتيجه گرفت كه رقيب گرايي و مشتري گرايي نارور و اسلاتر با تركيب انتشار و توليد هوش جاورسكي و كالي هم سنگ است. جزء هماهنگي ميان وظيفه اي نارور و اسلاتر و پاسخدهي كالي و جاورسكي نيز بيانگر توانايي براي اقدام روي اطلاعات جمع آوري شده و توزيع شده مي‌باشند.

پرسشنامه استاندارد استراتژی بازاریابی سبز کومار و همکاران(2015)

ادبیات نظری بازارگرایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *