پرسشنامه تمايلات غرق شدن (ITQ)
پرسشنامه تمايلات غرق شدن : پرسشنامه تمايلات غرق شدن (ITQ) توسط ويتمر و سينگر (1998) ارائه شد و به بررسي توانايي فرد در درگيرشدن و مشاركت در تجارب روزانه ميپردازد و به فناوري نيز بستگي ندارد (مانيا و چالمرز، 2001). ITQ از سه خرده مقياس تشكيل شده است:
بازي: در گويه هاي مقياس بازي ITQ از آزمودنيها پرسيده ميشود تا چه حد به بازيهاي رايانهاي ميپردازند و تا چه حد در اين بازيها غرق ميشوند و احساس ميكنند در بازي هستند. البته لارني و همكاران (2005) معتقدند فقط گويه آخر مقياس بازي مربوط به تمايلات غرق شدگي است و ميتوان آن را شاخص مشاركت در بازي تلقي كرد.
فوكوس: منظور از فوكوس، آماده باش ذهني[1] و توانايي تمركز روي فعاليتهاي لذت بخش و جلوگيري از عوامل حواس پرت كننده است. به نظر ميرسد فوكوس زمينه ساز عامل بعدي يعني مشاركت باشد.
پرسشنامه استاندارد مشاركت: مشاركت مربوط به آمادگي براي درگير شدن و مشاركت انفعالي در برخي فعاليتهاست. مشاركت حاصل تمركز انرژي و توجه روي يك محرك، فعاليت يا رويداد است. ميزان مشاركت به اهميت يا معناي آن محرك، فعاليت يا رويداد بستگي دارد. اگر كاربر مشكلات شخصي داشته باشد، بيمار باشد، از نظر فيزيكي راحت نباشد يا به محركهاي خارج از محيط مجازي توجه كند، مشاركت كمتري در محيط مجازي خواهد داشت. در آزمونهاي متعددي كه به بررسي احساس حضور پرداختهاند، عامل “مشاركت” با همين عنوان يا عنوانهاي مشابه خود را نشان داده است، مثلا عامل مشاركت / مهار آزمون PQ، عامل درگير شدن در آزمون[2] ITC-SOPI، عامل تخصيص توجه[3] در آزمون[4]MEC-SPQ و عامل درگير شدن در آزمون [5]TPI. البته در MEC-SPQ عاملي به نام “مشاركت شناختي” نيز وجود دارد.
دانلود پرسشنامه ظاهراً تمايلات غرق شدن (مانند فوكوس و مشاركت)، انعكاسي از صفات و آمادگيهاي شخصيت هستند. لارني و همكاران (2004) دريافتند خرده مقياسهاي فوكوس و مشاركت همبستگي مثبتي با برون گرايي و گذار از خود[6] دارند. يعني برون گرايي و نوعي از خودفراموشي[7] ظاهراً با توانايي فوكوس توجه به محرك ميانجي ساخته و با درگير شدن با محيط مجازي رابطه دارد. مثلاً افراد مضطرب ميتوانند سريعتر منابع توجهي خود را به سوي محركهاي تهديد كننده منحرف كنند و فكر خود را با آنها درگير كنند و در اين خرده مقياسها نمره بالاتري ميآورند. به نظر كلونينگر[8] و همكاران (1993) گذار از خود عبارت است از همانند شدن[9] با هر چيزي كه بخشي از يك كل منسجم[10] تلقي ميشود. گذار از خود مستلزم پذيرش، همانند شدن يا اتحاد معنوي با طبيعت يا منبع آن است. گذار از خود چند جنبه يا مرحله دارد: خود فراموشي، همانند شدن با غير خود[11] و پذيرش معنوي[12]. منطقي است كه بپذيريم گذار از خود، بويژه خودفراموشي، با حضور همبستگي مثبتي داشته باشد. ظاهراً خودفراموشي و همانندشدن با غير خود تعيين كننده هاي مهمي در احساس حضور هستند (لارني و همكاران، 2004 ، پناهی شهری ، 1388).
در نخستين بررسي ويتمر و سينگر (1998) همساني دروني ITQ 75/0 بود. گويههايي كه موجب كاهش اين ضريب شده بودند حذف شدند و همساني دروني 18 گويه باقي مانده 81/0 شد (132n=). لارني و همكاران (2004) همساني دروني سه مقياس فوكوس، مشاركت و بازيهاي ITQ را به ترتيب 80/0، 77/0 و 78/0 گزارش كردهاند. همساني دروني سه عامل نسخه اصليITQ در بررسي ويتمر و سينگر (1998) كمتر از 7/0 بوده است. گلديز[13] و همكاران (2006) با حذف و اضافه برخي گويه ها به عواملي رسيدند كه “تمايلات رواني-حركتي[14] ” مشاركت شناختي[15] و مشاركت ادراكي[16] نام گرفتند. همساني دروني همه اين خرده مقياسها بالاي 70/0 گزارش شده است. در بررسي لارني و همكاران (2005) همساني دروني فوكوس پايين (50/0) اما همساني دروني مشاركت قابل قبول (80/0) بوده است. (همان منبع)
به نظر ويرث[17] و همكاران (2007) مشاركت به معناي پذيرش بي قيد و شرط[18] اطلاعاتي است كه از محيط ميانجي ساخته آمده است و ارتباط زيادي با انگيزههاي فرد دارد. مشاركت موجب جلب توجه به سوي محيط رسانهاي و بررسي محركهاي موجود در آن به منظور معنايابي آنها ميشود. مشاركت وابسته به محتواي رسانه است و به نظر ميرسد ارتباط اندكي براي رسيدن به احساس حضور الزامي نيست، از آنجا
كه فردي كه در كاري مشاركت دارد، با انگيزه است، اين انگيزه حضور را تسهيل ميكند. ضمناً چنين فردي بيشتر منابع شناختي خود را صرف پردازش محيط رسانهاي ميكند و به اين ترتيب منابع كمتري براي پردازش محركهاي رقيب باقي ميماند.(همان منبع)
[1] – alertness
[2] – alertness
[3] – attention allocation
[4] – The MEC Spatial Presence Questionnaire (MEC-SPQ
[5] – Temple Presence Inventory (TPI)
[6] – self-transcendence
[7] – self-forgetfulness
[8] – Cloninger
[9] – identification
[10] – unified whole
[11] – transpersonal identification
[12] – spiritual acceptance
[13] – Goldiez
[14] – psychomotor tendencies
[15] – cognitive involvement
[16] – perceptual involvement
[17] – Wirth
[18] – noncritical