ادبیات نظری برنامه ریزی استراتژیک

ادبیات نظری برنامه ریزی استراتژیک

ادبیات نظری برنامه ریزی استراتژیک:سرعت سرسام آور تغییرات در دنیاي کنونی بدین معناست که روش هاي متداول مدیریت نمیتوانند مناسب تغییرات باشند. هنگامی که تغییرات جزیی بود میتوانستیم از تجربه استفاده کنیم ولی هنگامی که تصمیمات جنبه استراتژیک دارند و نتایج بسیار عمده و غیر قابل برگشت هستند نمیتوان از تصمیمگیري هاي مبتنی بر قضاوتهاي شهودي و تجربه مبتنی بر فلسفه هاي مدیریت استفاده کرد. بنابراین فرآیند مدیریت استراتژیک تلاشی است براي تهیه نسخه دوم از آنچه در مغز انسان بسیار باهوش و نخبه میگذرد، یعنی کسی که داراي درك مستقیم از امور است و دانش اطلاعات را با تجزیه و تحلیلهاي علمی در هم میآمیزد، تغییرات را شناسایی کرده و بقاي سازمان در عرصه رقابتها و کشمکشها را فراهم مینماید (واکر و همکاران،1383).
توسعه بر مبناي هر کدام از الگوهاي موجود، بدون توجه و در اختیار گرفتن یک فرآیند برنامه ریزي شده و مدیریت شده، امري محال و غیر ممکن است. بهینه سازي استانداردهاي زندگی در جامعه و کار در سازمان مستلزم بهبود و ارتقاء کیفیت مدیریت در سازمان هاي اقتصادي و اجتماعی است. و براي رسیدن به چنین موقعیتی ناچار از بهینه سازي و اصلاح ساختار بینشی، دانشی و عملی در مقوله مدیریت هستیم تا بتوانیم بهرهوري را افزایش دهیم و از ظرفیت ها، فرصت ها و امکانات موجود کالا و خدمات بیشتري را تولید نماییم و موقعیت هاي اقتصادي بیشتر و بهتري را براي کشور یا سازمان خود فراهم سازیم.
2-1-2 تعریف استراتژي و مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک فعالیتهای مربوط به بررسی، ارزشیابی و انتخاب استراتژیها، اتخاذ هرگونه تدابیر درون و بیرون سازمانی برای اجرای این استراتژیها و در نهایت کنترل فعالیتهای انجام شده را در برمیگیرد (پيرس و رابينسون،1388).
از دیدگاه براین، مدیریت استراتژیک مجموعه تصمیمها و اقدامات مدیریتی است که عملکرد بلند مدت یک شرکت را تعیین میکند (اعرابی و موسوی،1388).
مدیریت استراتژیک عبارت است از بررسی محیطی (هم محیط خارجی و هم محیط داخلی) که منجر به تدوین استراتژی، اجرای استراتژی، ارزیابی و کنترل میشود. بنابراین مدیریت استراتژیک بر نظارت و ارزیابی بر فرصتها و تهدیدهای خارجی در سایه توجه به نقاط قوت و ضعف یک شرکت تأکید دارد (اعرابی و ايزدي به نقل از شاندلر،1386).

استراتژی:
استراتژی از یک اصطلاح یونانی بر گرفته شده است. بد نیست ابتدا به ریشه لغوی استراتژی اشاره شود. واژه استراتژی به معنای ago به معنی ارتش و stratos به معنای فرمانده ارتش، مرکب از strategema رهبر گرفته شده است. مفهوم استراتژی ابتدا به معنای فن هدایت، تطبیق و هماهنگ سازی نیروها جهت نیل به اهداف جنگ در علوم نظامی بکار گرفته شد.
در جای دیگر استراژی (Strategy) بدین شکل تعریف میشود: مجموعهای از اهداف اصلی و سیاستها و برنامه های کلی به منظور نیل به این اهداف است به گونهای که قادر به تبیین این موضوعات باشد که در چه نوع سازمانی فعالیت میکنیم و یا میخواهیم به چه نوع فعالیت یا کسب و کاری بپردازیم (براين و همکاران،1373).
از طرفی دیگر استراتژی الگویی بنیادی از اهداف فعلی و برنامه ریزی شده، بهره برداری و تخصیص منابع و تعاملات یک سازمان با بازارها، رقبا و دیگر عوامل محیطی است. طبق این تعریف یک استراتژی باید سه چیز را مشخص کند:
1. چه اهدافی باید محقق گردد؟
2. بر روی کدام صنایع، بازارها و محصولها باید تمرکز کرد؟
3. چگونه برای بهره برداری از فرصتهای محیطی و مواجهه با تهدیدهای محیطی به منظور کسب یک مزیت رقابتی منابع تخصیص یابد و چه فعالیتهایی انجام گیرد؟
آنچه که یک استراتژی را اثربخش میسازد و سبب تمایز بین استراتژیها با یکدیگر
میشود، درونمایه اصلی آن است. درونمایه اصلی استراتژی به تشخیص فرصتها و چگونگی
بهرهبرداری از آنها باز میگردد. استراتژی یک برنامه واحد و همه جانبه است.
تعریف دیگری هم که از استراتژی میتوان ارائه کرد: تلفیقی است که، محاسن یا نقاط قوت اصلی سازمان را با عوامل و تغییرات محیط مربوط میسازد و به نحوی طراحی میشود که با اجرای صحیح آن از دستیابی به اهداف اصلی سازمان اطمینان حاصل شود.
از طرفی نظریه پردازن علم مدیریت، استراتژی را چگونگی تخصیص مطلوب منابع کمیاب، جهت رسیدن به اهداف اقتصادی تعریف کردهاند. در زیر به تعریف استراتژی از دیدگاه چند تن از صاحبنظران میپردازیم.
آنسوف(1971) به عنوان اولین دانشمندی که استراتژی را به شکل جامع و معنادار توضیح داد، معتقد است که هر قدر بین اهداف و فعالیتهای فعلی سازمان سازگاری بیشتری وجود داشته باشد، نرخ رشد و توسعه بزرگتر و منظم تر خواهد بود (امینی و خباز،1388).

شاندلر (1962) استراتژی را به این صورت تعریف میکند: استراتژی عبارت است از یک طرح واحد، همه جانبه و تلفیقی که نقاط قوت وضعف سازمان را با فرصتها و تهدیدهای محیطی مربوط ساخته و دستیابی به اهداف اصلی سازمان را میسر میسازد (اعرابی و ايزدي،1386).
اندروز (1971) میگوید: استراتژی عبارت است از الگوی منظورها، مقاصد، اهداف، خط
مشیهای اصلی و طرحهایی جهت دستیابی به اهداف (اعرابی و ایزدی،1386).
میتزبرگ تعریف کوتاهی راجع به استراتژی ارائه داده است. از نظر وی استراتژی عبارت است از الگوی به جریان انداختن تصمیمات.
برنامهريزي استراتژيك فرآیندي است كه طي آن مديران ارشد اجرايي و عملياتي اهداف اصلی وحیاتی سازمان را طراحي ميكنند. مهمترين ويژگي اين فرآیند در ماهيت كار گروهي آن نهفته است. زيرا در قالب چنين فرآیند و كارگروهي است كه اعتقاد و باور به استراتژي سازمان شكل ميگيرد و افراد درگير در اين فرآیند، احساس تعلق و مالكيت نسبت به آن پيدا ميكنند. بعلاوه چنين فرآیندي باعث تسهيل در مرحله استقرار استراتژي سازمان ميگردد (اعرابی و ایزدی به نقل از پاتريك،1376).
چافي تعاریف واژه استراتژي را در سه مدل دسته بنديميكند (چافی،1985).

ادبیات نظری برنامه ریزی استراتژیک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *