توانمندسازی نیروی انسانی:توانمند کردن افراد موجب ميشود تا مدیران سریعتر وبدون اتلاف منابع به اهداف خود نائل شوند. توانمندسازی باعث ميشود کارکنان، سازمان و شغل را از خود بدانند و از کار کردن در آن به خود ببالند. بدون توانمندسازی نه سازمانها و نه مدیران نمی توانند در درازمدت کامیاب باشند.
مدیر سازمان، مهمترین عامل در توانمندسازی کارکنان میباشند زیرا مدیر به طور مستقیم و غیر مستقیم تمام عوامل محیط سازمانی را تحت تأثیر قرار میدهند. مدیر با تفویض اختیار و قدرت بیشتر به کارکنان، دادن استقلال و عمل به آنان، فراهم نمودن جو مشارکتی ایجاد فرهنگ کارگروهی و با حذف شرایطی که موجب بی قدرتی کارکنان شده است، بستر لازم را برای توانمندی افراد فراهم میکند.
«باون ولاولر» مزایای توانمندسازی کارکنان در سازمانهای خدماتی را به شرح زیر توصیف میکنند:
الف) کارکنان توانمند به نیازهای مشتریان در حین ارائه خدمات پاسخهای سریع و به موقع میدهند.
ب) افراد توانا به مشتریان ناراضی در حین عودت خدمات پاسخهای سریع و به موقع میدهند.
پ) کارکنان توانمند احساس بهتری نسبت به خود و شغلشان دارند.
ت) کارکنان توانا با مشتریان به گرمی و آغوش باز ارتباط برقرار میکنند.
ث) کارکنان توانمند میتوانند منبع بزرگی ازاندیشههای خدماتی باشند.
در دنیای کسب و کار امروزه هر سازمانی که نتواند سریعتر، ارزانتر، با کیفیت بالاتر از رقبای جهانی خود تولید کند از صحنه بازار حذف خواهد شد در این میدان پر رقابت، سازمانهایی میتوانند موفق عمل کنند که از تمامی ظرفیتهای خود بهره بگیرند. سازمانهایی که همچنان بر استفاده از الگوهای سنتی مدیریت که مبتنی بر سیستمهای سلسله مراتبی و دستوری است اصرار میورزند راه به جایی نخواهند برد.
به واسطه تغییر محیط کسب. کار، مدیریت منابع انسانی (HRM)، نیز لزوماً باید تغییر کند. نظر به ضرورت پاسخگویی به تغییرات، پیشبینی محیط، تغییرات و اتخاذ تصمیمات اثرگذار در خصوص آینده، مدیریت منابع انسانی باید تغییر کند. آینده غیرقابل پیشبینی است و مشکل است تعیین کنیم که چه پیش خواهد آمد. از اینرو انعطافپذیری و کسب دانش کافی در جهت پاسخگویی به این عدم قطعیتها مهم است.
شاید در میان صاحبنظران، کارشناسان و دستاندرکاران صنعت کسی پیدا نشود که معتقدباشدانسانها شالوده و بنیاد ثروت ملی هستند. سرمایه انسانی به معنای دانش، مهارتها، انگیزشها در سازمان میباشند. بر خلاف تصوری که سالها پیش وجود داشت، تأسیسات گسترده، ماشین آلات زیاد و نوین، هیچ یک بدون داشتن نیروی انسانی کارآمد و توانا، سود چندانی برای شرکتها و بنگاههای اقتصادی نخواهد داشت و مدیران اینگونه واحدها به زعم هزینه بسیار، سودیاندک خواهد داشت. سودی که پس از گذشت مدتی تبدیل به زیان ميشود.
امروزه وظیفه مدیریت این است که گروهی توانا بسازد. برای تحقق این کار بعضی عناصر مهم باید توسعه یابند. مدیران و کارکنان، در توسعه این عناصر سهیم هستند. عناصر مزبور، شالوده فرآیند تصمیمگیری مبتنی بر توانمندسازی را شکل میدهند. احترام، اطلاعات، کنترل، تصمیم گیری، مسئولیتها، مهارت ها. توان افزایی به مدیران (مدیرانی که مشتاق تحول اساسی باشند) امکان میدهد تا از دانایی، مهارت، تجربه و انگیزه همه افراد سازمان بهره برداری کنند. مدیرانی که توان افراد را تقویت میکنند در واقع بار مسئولیت آنها را افزایش میدهند تا نتیجهای بهتر حاصل شود. میتوان گفت که شدت علاقه به توانمندسازی کارکنان در میان مدیران سازمانها و محققان بدون دلیل نیست.
دلایل زیر را برای شدت توجه به توانمندسازی بر میشمرند:
الف) مطالعات مهارتهای مدیریت نشان میدهد که توانمندسازی زیردستان بخش مهمی از اثربخش سازمانی و مدیریتی است.
ب) تجزیه تحلیل قدرت و کنترل در سازمانها حاکی از این است که سهیم کردن کارکنان در قدرت و کنترل، اثربخشی سازمانی را افزایش میدهد.
پ) تجربیات تشکیل گروه در سازمان دلالت بر این دارد که راهبردهای توانمندسازی کارکنان نقش مهمی در ایجاد و بقاء گروه دارد.
توانمندسازی یکی از نویدبخشترین مفاهیم دنیای کار بوده که کمتر به آن توجه شده ولی اکنون به موضوعی روز تبدیل گشته است. اما علیرغم بحثهای فراوان درباره فواید توانمندسازی، بهره برداری از آن اندک و ناچیز است و هرچند توانمندسازی به مدیران این امکان را میدهد که از دانش، مهارت و تجربه همه افراد سازمان استفاده کنند اما متأسفانه تعداد مدیران و گروههایی که راه و رسم ایجاد فرهنگ توانمندسازی را بدانند اندک است.
از طریق توانمندسازی، مدیران واقعاً اثربخشی خود را چند برابر کرده، سازمانهای آنها کارآمدتر شده و میتوانند طور دیگری باشند. با وجود اینکه اکثر مدیران توانمندسازی را مهارتی میدانند که باید اجرا و تجربه شود، اما اجرای واقعی آن در مدیریت امروزه، به ندرت صورت میگیرد.
اسکات و ژافه در خصوص اینکه چرا کارکنان را توانا سازیم مینویسند که سازمان، هم از درون و هم از برون مورد هجوم قرار میگیرد. از نظر برونی رقابت شدید در سطح جهانی، تغییرات سریع باور نکردنی، تقاضای جدید برای کیفیت و خدمات و محدودیت منابع، پاسخگویی سریع را از سازمانها میطلبند. از جنبه درونی کارکنان احساس میکنند که با آنان صادقانه برخورد نمی شود، مأیوس و سرخورده شده و سازمان پیوسته توقع بیشتری دارد و مرتباً قواعد بازی را تغییر میدهد. در عین حال، کارکنان طلب کار با معنی بوده، صراحت و صداقت بیشتری خواستارند، و خودیابی و شکوفایی بیشتری از کارشان میخواهند. مدیر باید در مقابل این فشارها، گروهی را به کار بگیرد تا سازمان بتواند وظایفش را انجام دهد.
تغییر سازمانهای سنتی و ظهور سازمانهای جدید نیز لازمه توجه بیشتر به توانمندسازی است.
سازمانهای سنتی فقط به آدمهایی نیاز دارد که کار معینی انجام دهند و سوال نکنند، محیط کار امروزی، به کارکنانی نیاز دارد كه تصمیم گرفتهاند، راه حلهای تازهای برای مسائل پیدا کنند، خلاقیت داشته و در قبال نتایج کار، مسئول شناخته شوند.