اصول پنجگانه مدیریت

اصول-پنجگانه-مدیریت

مدیریت چیست؟

رهبران سازمان برای آن که بتوانند کارکنان خود را برای دستیابی به هدفی مشترک متقاعد سازند، باید بدون استثنا به اخلاقیات پذیرفته شده ای پایبند باشند و متعهد بودن خود را به اخلاقیات، از راه رفتار ملموس نشان دهند.

مدیریت به عنوان فرآیندی اجتماعی که شامل برنامه ریزی و هدایت یک کسب و کار می‌شود، تعریف شده و مبنای اصلی آن بر اصول پنجگانه مدیریت پیاده‌سازی شده است. مبحث مدیریت بسیار وسیع و پویا است که در یک جمله یا حتی در یک مطلب کوتاه گنجانده نمی‌شود. در واقع مدیران علاوه بر اینکه افرادی با سلایق و شخصیت‌های متفاوت هستند، در حوزه‌های فعالیتی متفاوتی نیز کار می‌کنند که همین موضوع باعث تفاوت در عملکرد آن‌ها می‌شود.

گاهی توجه وتمرکز روی نکاتی ساده می تواند تحولی چشمگیر در زندگی بوجود آورد. نکاتی ارزشمند و سازنده که کمتر به آنها حساس بوده ایم و نایافته یا ناشناخته هستند. عنوان مقاله ای است برای اشاره به بعضی از نکات وموضوعاتی که شاید  «پنج گانه مدیریت » بتوانند در نواندیشی وبازاندیشی ،نوآفرینی وبازآفرینی مدیریت ها مفید وموثر باشند.
در این مطلب قصد داریم که اصول پنجگانه مدیریت را به شکلی مناسب و قابل لمس تعریف کنیم و نشان دهیم که در هر حوزه وظیفه یک مدیر چیست.

اصول پنجگانه مدیریت

در مورد وظایف اصلی مدیر ، نظرات مختلفی از سوی صاحب نظران علم مدیریت بیان شده است. اما آنچه مسلم است این است که اغلب آنان بر روی 5 وظیفه اصلی مدیر توافق نظر دارند.

پنج وظیفه اصلی مدیر که اصول پنجگانه مدیریت هم نامیده می شود در زیر آورده شده اند:

  • برنامه ریزی
  • سازماندهی
  • به کار گماردن
  • رهبری
  • کنترل

برنامه ریزی:

برنامه ریزی تنها وظیفه مدیران است که تمامی صاحبنظران علم مدیریت بر آن اتفاق نظر دارند.

برنامه ریزی یکی از اصلی ترین مهارت ها و وظایف اصلی مدیران است که فقدان آن آسیب هایی جدی به پیکره ی سازمان ها وارد می سازد.

برنامه ریزی شامل پیش بینی عملیات های سازمان و تعیین روشها و مسیرهای دستیابی و اجرای آنها به منظور دستیابی به اهداف اصلی سازمان است.

مدیران بدون داشتن هدف و برنامه ریزی در واقع پیوسته در حال واکنش دادن به اتفاقات روزمره و بحران ها هستند، لذا به سمت و سوی مسیر مشخصی نمی روند علیرغم اینکه همیشه مشغول هستند و فرصت کافی برای رسیدگی به وظایف دیگر خود ندارند. بسیاری از مدیران مشغول بودن را نشانه ی مفید بودن می دانند که این خطایی بزرگ است که چشم مدیران را بسته نگه می دارد. لذا قادر به دیدن واقعیت ها نیستند و دلایل اغلب شکستها یشان را نمی توانند ببینند.

سازماندهی:

سازماندهی یکی دیگر از پنج وظیفه اصلی مدیریت است. که در اینجا مورد بحث قرار می گیرد.

سازماندهی در واقع فعالیتی ضروری است که به کمک آن هدف های خرد شده سازمان را به وظایف کوچکتری تبدیل کرده و واحدها و افراد مختلف را برای انجام آن فعالیت ها بکار می گیریم.

در سازماندهی مدیر ، منابع سازمان (شامل منابع انسانی، منابع مالی، ماشین آلات وتجهیزات و ….) را به مؤثرترین شکل ممکن کنار هم بکار می گیرد تا به اهداف تعریف شده دست پیدا کند. سازماندهی را می توان تعیین واحدهای سازمانی، تعریف پست های سازمانی و مشاغل، گروه بندی افراد با شرح وظایف آنان ، اصول هماهنگی و همکاری آنان با یکدیگر نامید. به طوری که بتوان از توانایی های افراد و منابع به طور شایسته ای استفاده کرد. مثلا تعریف چارت سازمانی اصولی و کارا می تواند یکی از اصول سازماندهی باشد.

به کار گماردن

فکر کنید که نیروی انسانی مناسبی استخدام نکنید. به نظر شما آیا فعالیت ها و شرح وظایف تعریف شده ی شما به انجام خواهد رسید؟ قطعا خیر. پس نتیجه چه می شود؟ کاملا شفاف است سازمان و مدیر در رسیدن به اهداف تعریف شده ی خود شکست می خورند. بدون داشتن نیروی انسانی خوب دستیابی به اهداف سازمانی کاری تقریبا محال است. پس یک مدیر باید بتواند نیروهایی کارآمد و مناسب هر شغل استخدام نماید. آنها را آموزش دهد و در نهایت بکار بگیرد. این نیروهای انسانی هستند که آن فعالیت های سازماندهی شده و دسته بندی شده را به انجام می رسانند. و در نتیجه اهداف خرد شده بدست می آیند. و در نهایت اهداف سازمانی محقق می شوند. برای این منظور مدیر باید اصول استخدام نیروهای انسانی مناسب را به خوبی بیاموزد.

هدایت و رهبری

در تعریف معنا و مفهوم رهبری سازمانی و هدایت کارکنان در محیط های کاری نظرات بسیاری وجود دارد و البته هیچکدام از آنها هم به طور جامع نمی توانند این مفهوم را آنچنان که شایسته است تببین نمایند.

رهبری هنری است که باعث می شود افراد با میل و رغبت و با انگیزه و علاقه ، فعالیت های تعریف شده برای آنان را به انجام برسانند و همواره تلاش کنند که این وظایف را به بهترین وجه انجام دهند. رهبری نیاز به توانایی تاثیرگذاری دارد که مدیر باید آن را در خود تقویت نماید.

کنترل

مدیریت بدون کنترل راندن در تاریکی است. مدیر به کمک کنترل نسبت به نحوه ی تحقق اهداف و انجام فعالیت ها آگاهی می یابد و می تواند نسبت به کشف انحرافات و اصلاح آنها اقدام کند. کنترل یک ابزار کاربردی مدیران در کلیه رده های سازمانی است از مراتب عالی گرفته تا رده های سرپرستی.

سازمانها بدون داشتن یک سیستم کنترلی موثر در تحقق ماموریت های خود موفق نخواهد شد و نمی تواند از منابع خود به خوبی استفاده کند، قطعا علاوه بر انحراف از اهداف اصلی خود منابع را نیز به هدر می دهد.

کنترل موثر یک الزام برای داشتن یک مدیریت موثر است. چرا که پیش بینی ها و برنامه های عملیاتی همواره با درصدی خطا توام هستند. کشف و اصلاح این خطاها از الزامات و وظایف اصلی مدیریت است و باید گفت بدون کنترل این امر امکان پذیر نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *